....ن و قلم

تربیت فاطمی

حضرت زهرا (س) در عین حال که به کارِ خانه و امور زندگی اهتمام می ورزیدند، هیچ

گاه از تربیت فرزندانشان غافل نبودند و آنان را از چشمه جوشان مهر و محبت خویش

لبریز می ساختند و در قالب شعر و بازی، روح و جسم آنان را پرورش می دادند.

چنانکه در حین بازی به امام حسن (ع) می فرمودند: « ای حسن! مانند پدرت علی (ع)

باش و از گردن حق ریسمان را بردار. خدای احسان کننده را پرستش کن و با دشمن

کینه توز، دوستی مکن.»5

 

از سوی دیگر زهرا (س) با رفتار و منش خویش، الگویی کامل برای کودکانش بود.

نور دیدگانشان نیز با تمام وجود درس های مکتب  مادرشان را که خزانه دار علم نبوی

و الهی بود، به خاطر می سپردند و تاریخ، خود گواه کمال فرزند پروری صدیقه کبری است.

چراکه امام حسن (ع)-کریم اهل بیت(ع)- با صلح قهرمانه خویش اسلام را حفظ نمودند

و امام حسین (ع) با قیام عاشورایی اش و نثار خون پاک خود و یارانشان، درخت اسلام

را آبیاری نمودند. زینب کبری و ام کلثوم (س) نیز با خطبه های آتشین و افشاگری های

خویش، پیام برادر را به گوش جهانیان ابلاغ و نگین امامت؛ امام سجاد (ع) را پاسداری

نمودند.

در طول حیات زهرا (س) افراد زیادی از کلاس درس تربیت این بانوی بزرگوار بهره بردند.

مانند فضه (کنیز آن حضرت) که به برکت هم نشینی با ایشان و استفاده از معدن فیض

و کمال فاطمی، رنگ خدایی گرفت و نقل است تا 20 سال جز قرآن سخنی دیگر نگفت.6

به همین جهت مرحوم آیت الله قروی در بیت آخر شعر خویش در مدح زهرا (س) سروده

است:

(مفتقرا) متاب رو از در او به هیچ سوی

زان که مس وجود را فضه ی او طلا کند

آری این است تربیت فاطمی که جهان هستی و آیندگان آبشخور این چشمه زلال کوثرند.

حضرت زهرا (س) الگوی کامل شوهرداری

حضرت زهرا (س) از آن هنگام که قدم به خانه ساده و بی آلایش ولی خدا، علی (ع) نهاد،

همواره موقعیت ویژه همسرش را با کمال کیاست و مهربانی در نظر می گرفت و با شرایط

خاص مادی و معنوی او همراهی و همدلی می نمود و لب به شکایت نمی گشود.

چنانکه روایت شده:

« روزی علی (ع) پس از مدتی بیرون بودن از منزل، به خانه آمده و از حضرت زهرا (س)

پرسیدند: چیزی در منزل برای خوردن هست؟ حضرت زهرا (س) پاسخ دادند: چیزی برای

پذیرایی در منزل نداریم و دو روزی است که وضع این گونه است. حضرت علی (ع)

فرمودند: چرا به من خبر ندادید تا برای منزل چیزی تهیه نمایم؟  حضرت فاطمه (س)

فرمودند: از خدا حیا نمودم تا از همسرم چیزی تقاضا کنم که احساس کردم

توانش را ندارد.»7

قابل ذکر است علی (ع) برای تامین معاش خانواده سخت کار می کردند و چا ه های

بسیاری را حفر می نمودند- که هم اکنون هنوز برخی از آنها در مدینه باقی است-

ولی بیشتر درآمد خود را در راه خدا به نیازمندان می بخشیدند. زهرا (س) نیز این

موضوع را به خوبی می دانست و دیگر تقاضایی نمی کرد. به همین جهت، در پاداش

انفاق علی (ع)، بارها طعام بهشتی در خانه فاطمه (س) نازل می شد و اهل خانه

را از گرسنگی می رهاند.8

 

آری این چنین زهرا (س) در عرصه شوهرداری در اوج صفا، مهربانی و دلسوزی رفتار

می نمودند که به فرمایش همسر ایشان علی (ع)، تنها یک نگاه مهرآمیز حضرتش

کافی بود تا تمام غصه ها و ناراحتی ها از وجود امیرالمومنین رخت بندد.9

این نکته ظریف، الگوی مناسبی است تا بتوان با همراهی و خوشرویی در عرصه

زندگی یاری گر همسر خویش باشند.

زهرا (س) پیشتاز دفاع از ولایت

پس از هجران رسول خدا (ص)، نفاق ها، کینه ها و سیاست بازی ها، دست به دست

هم داده و امامت را چنان به انزوا کشانده بود که فریاد حق جویی علی (ع) به جایی

نمی رسید و این فاطمه (س) بود که امامت را حیاتی دیگر بخشید و پژواک روح بخش

آن را تا قیام قیامت در گوش جهانیان طنین انداز نمود و زیباترین جلوه پاسداری از حریم

ولایت را به تصویر کشاند. فاطمه (س) شیدا ترین پروانه شمع امامت بود. پراوانه عاشقی

که با سوختن و فداسازی خویش به همگان آموخت که امام بر حق چونان کعبه است

که مردم بایستی بر گردش طواف نمایند نه او بر گرد مردم. آری پیشتاز ترین، خالص ترین

حمایت گر ولایت، فاطمه بود که بایستی یگانه مقتدا و اسوه ما در هر زمان واقع شود.10

 

 

منابع:

1. ریاحین الشریعه،ذبیح الله محلاتی،ج1،ص 51

2. سوره مبارکه روم،آیه 38،نک به تفسیر نمونه،ج16،ص441

3. ریاحین الشریعه،ج1،ص3.6

4. بحارالانوار،ج43،ص213

5. بحار الانوار،ج43،ص286

6.بحارالانوار،ج43،ص86

7. کشف الغمه،ج2،ص26

8. ریاحین الشریعه،ج1،ص129

9. بحار الانوار،ج43،ص134

10. جامی از زلال کوثر،محمدتقی مصباح یزدی،ص145

منبع: وبلاگ http://sabk-pnum.ir

سبک زندگی اسلامی

اسلام و زندگی اسلامی یعنی مرفه بودن، یعنی تلاش برای داشتن زندگی برتر و بهتر، یعنی تلاش کن و روزی "حلال" کسب کن، و از آن روزی حلال به بهترین نحو ممکن استفاده کن، یعنی پولدار باش، بهترین ماشین رو داشته باش، بهترین خانه شهر رو داشته باش؛ اما مهمتر از همه اینها، جنبه آن را هم داشته باش، دوستی حرف خوبی می زد، می گفت: همیشه باید از خدا خواست که قبل از آنکه نعمتی را به انسان بدهد، جنبه و ظرفیت داشتن آن نعمت را به انسان بدهد؛

اسلام گفته از زندگی لذت ببر، برو مسافرت، اصلا هر هفته برو، برو تو دامن طبعیت، شاد باش، اما از راه درستش؛

اسلام گفته سراسر سال بهترین غذا ها رو بخور، بهترین لباس ها رو بپوش اما اسراف نکن،

اسلام گفته اگه در سراسر سال هر کار کردی ، هر جور زندگی کردی، باید سر سال و در یک روز خاص که خودت حق تعیینش رو داری، باید بشینی حساب کنی و هر چی  تو اون روز اضافه داشتی باید یک پنجمش رو جایی که من میگم باید خرج کنی، اسلام به این کار نداره که با قناعت و خسیس بازی این مقدار پول رو اضافه آوردی یا اینکه یه تجارت خوب تو اون سال داشتی، هر کار کردی باید یه پنجمش رو جایی که اسلام گفته خرج کنی؛

مسلمانی به چیست؟

مومن واقعی، شاد است ، زیرک است، با سواد است، اهل تجارت و تولید و کار است، مومن واقعی کسیه که باید نیم ساعت تو درونش کنکاش کنی تا بفهمی غمگینه و مشکل داره ، نه اینکه به محض اینکه دیدیش یاد غمهات بیفتی ، مومن کسیه که از دیدنش لذت می بری، دلت براش تنگ میشه، هر وقت دیدیش یاد خدا بیفتی ، به این فکر کنی کاش مثه اون به خدا نزدیک بودم، مومن واقعی هر وقت خوشحال میشه و شاده، تموم دوستاش رو خبر میکنه؛

مسلمان لباسش در حد عرف اسلامه نه عرف ایران، مسلمان واقعی حواسش به این هست که کدوم آداب و رسوممون ریشه در اسلام ناب داره و کدوم ریشه در فرهنگ ایرانی و ریشه در صفویه؛

مسلمان واقعی همیشه به دیگران غبطه میخوره و نه "حسادت"؛ فرق حسادت و غبطه رو که همه میدونن، مگه نه؟

مومن واقعی به این نگاه نمیکنه که دیگر مسلمانا چیکار میکنن، پس هر کار که مسلمونای دور و برش بکنن، یعنی اسلام! مومن میره تو اسلام ریشه های مسلمانی رو پیدا میکنه و به شیوه مسلمان بودن پی میبره نه اینکه ریشه های مسلمانی رو در دیگران جستجو کردن!

متاسفانه اکثر ماها مسلمان هستیم و نه مومن، این دو تا هم خیلی فرق دارن ، اینم که همه میدونن، مگه نه؟

مومن واقعی من و شما نیستیم، که هر جور پدر و مادرمون بودن هستیم، مومن واقعی به یه جایی میرسه که حتی شاید به وجود خدا شک کنه؛ به اسلام شک کنه؛ میره دنبالش، خودش خدا رو پیدا میکنه، نه اینکه چون باباش خدا گفته هست، پس خدا هست، همیشه هم هست؛

مومن واقعی ، انتقاد میکنه، حتی از دینش، میره دنبال برطرف کردن انتقادش و تا پیداش نکه آروم نمیشه؛

مومن یعنی، داشتن هزاران سوال بی جواب، از همه چی، از همه جا !

مومن واقعی یعنی کسی که هزار تا هنر داره، تو یه زمینه هم تخصص داره، حرفه ای، اگه مکانیک هم هست، باعث افتخاره، و از کارش لذت میبره، چرا؟ چون پول درمیاره، چون کار بلده؟ آره و از همه بیشتر به این مفتخره که میتونه برا جامعه اسلامی مفید باشه... !

می بینید، خیلی ساده اس، خیلی از ماها اینجوری هستیم، زندگی مون خیلی شبیه مومنان واقعیه؟

نیست؟

هست.

فقط فکرامون کمی اشتباهه، یعنی همون نیت کارهامون، اگه نیت مون رو درست کنیم ، همه چیز حله....

راستی مجسم کن که حضرت مهدی عج الله ظهور کردن، قیام کردن و حکومت واقعی اسلامی رو تشکیل دادن، و عدل واقعی رو هم همه جا برقرار کردن، مجسم کردی؟

حالا فکر کن که حضرت فرا خوان دادن که هر کی سوال داره در هر زمینه ای و در هر تخصصی ، میتونه از ایشون با نامه یا به هر شیوه ای دیگری بپرسه؛ اگه اینجور بشه ، و من و شما هم در قید حیات باشیم، چی میپرسیم؟ چند سوال درست و حسابی و بدون جواب تو ذهنون داریم؟ سوال داشتن حتی از نوع سختش شاید راحت باشه اما چقدر مشتاقیم برای شنیدن جوابش، اصلا چقد توانایی درک جوابش رو داریم؟ اینا مهمه ، مگه نه؟

نکنه مثه اون روزی که حضرت امیر المومنین علیه اسلام تو مسجد کوفه پرسیدند که من از راه های آسمان باخبرم، بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید (سلونی قبل ان تفقدونی) ، یکی از ماها نعوذ بالله از مولای زمانمون بلند بشیم و بپرسیم اگر راست می گویی بگو ریش من چند تار مو دارد....

وای بر ما که اگر چنین باشد، این چنین هست، نیست؟

که اگر چنین نبود، امام دوازدهممون این همه سال غریب نمی موند، می موند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟