....ن و قلم

۷ مطلب با موضوع «مطالعه» ثبت شده است

ایرانیان چگونه شیعه شدند؟

سابقه دین اسلام در سرزمین ایران به عصر حیات «پیامبر اکرم(ص)» و نامه آن حضرت به «خسرو پرویز» شاه ایران برمی‏گردد؛ و ورود رسمی این دین به این سرزمین، به سال 16 هجری و در زمان حکومت «عمر بن خطاب» خلیفه دوم.

اما سؤال اساسی این است که به رغم ورود اسلام به ایران در دوره خلفا و همچنین به رغم آنکه ایرانیان قرون اولیه، اکثراً جزو اهل سنت بودند، چگونه شد که هم اینک شاهد اکثریت ایرانیان شیعی هستیم؟

در این نوشته، بحث کلامی مطرح نیست. بلکه از دیدگاه "جامعه‏شناسی تاریخی" بررسی می‏کنیم که چه تحولاتی باعث شد که اکثر ایرانیان، شیعه شوند.

در خصوص سؤال فوق دو دسته پاسخ ارائه شده است:

1. پاسخ های نادرست و افسانه‏ای.

2. پاسخ صحیح و منطقی.

در اینجا ضمن طرح چند پاسخ افسانه‏ای و نقد آنها، در انتها پاسخ صحیح را ارائه خواهیم کرد.

1. پاسخ‏های نادرست و افسانه‏ای:

1 ـ 1. ازدواج امام حسین (ع) با شهربانو دختر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۲۹
پیروز

2202_poster.jpg


امام حسن عسکری(علیه السلام) میفرمایند:


«ای شیعیان من! شما را به تقوای الهی و پرهیزگاری در دینتان سفارش می‌کنم.
از شما می خواهم در راه خدا تلاش و کوشش کنید و راستگو باشید.
هرکس شما را امین شمرد و امانتی به شما سپرد، چه نیکوکار بود و چه بدکار، امانت دار امانتش باشید.

ای شیعیان من! شما را به خوب همسایه داری سفارش می‌کنم و توصیه می‌کنم نماز را با جماعت بخوانید، از بیماران برادران دینی خود عیادت کنید و در تشییع جنازه هایشان شرکت کنید.
حقوق برادران دینی خود را بپردازید که اگر فردی از شما پرهیزکار، راستگو و امانتدار باشد و با مردم خوشرفتاری کند، می‌گویند: این شیعه است و در نتیجه باعث خواشحالی ما می‌شود.
 

ای شیعیان من ! از خدا بترسید و زینت ما باشید، نه آن که باعث ننگ ما گردید، هر دوستی که هست به نفع ماجلب کنید و هر زشتی را از ما برطرف سازید، زیرا که هر چه از نیکی درباره ما گفته شود، سزاواریم و هر بدی که درباره ما بگویند، ما آنچنان نیستیم. ما از جانب خدا پاک داشته شده‌ایم و هر که جز ما چنین ادعایی کند، دروغگو است.

و در آخر سفارش می‌کنم شما را به اینکه خدا را زیاد یاد کنید و فراوان به یاد مرگ باشید، قرآن را زیاد تلاوت کنید و بر پیامبر خدا بسیار صلوات بفرستید که در هر صلوات بر رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) ده حسنه است. بدانچه شما را سفارش کردم، عمل کنید، به شما درود می‌فرستم و شما را به خدا می‌سپارم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۱۷:۱۰
پیروز

شخصی به نام پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود.

شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن راتحسین می کرد. پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: ” این ماشین مال شماست ، آقا؟”

پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است”.

پسر متعجب شد و گفت: “منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این که دلاری بابت آن پرداخت کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش…”

البته پل کاملاً واقف بود که پسر چه آرزویی می خواهد بکند. او می خواست آرزو کند. که ای کاش او هم یک همچو برادری داشت. اما آنچه که پسر گفت سرتا پای وجود پل را به لرزه درآورد:

” ای کاش من هم یک همچو برادری بودم.

پل مات و مبهوت به پسر نگاه کرد و سپس با یک انگیزه آنی گفت: “دوست داری با هم تو ماشین یه گشتی بزنیم؟”

“اوه بله، دوست دارم.”
تازه راه افتاده بودند که پسر به طرف پل بر گشت و با چشمانی که از خوشحالی برق می زد، گفت: “آقا، می شه خواهش کنم که بری به طرف خونه ما؟”
پل لبخند زد. او خوب فهمید که پسر چه می خواهد بگوید. او می خواست به همسایگانش نشان دهد که توی چه ماشین بزرگ و شیکی به خانه برگشته است. اما پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: ” بی زحمت اونجایی که دو تا پله داره، نگهدارید.”
پسر از پله ها بالا دوید. چیزی نگذشت که پل صدای برگشتن او را شنید، اما او دیگر تند و تیـز بر نمی گشت. او برادر کوچک فلج و زمین گیر خود را بر پشت حمل کرده بود.
سپس او را روی پله پائینی نشاند و به طرف ماشین اشاره کرد :” اوناهاش، جیمی، می بینی؟ درست همون طوریه که طبقه بالا برات تعریف کردم. برادرش عیدی بهش داده و او دلاری بابت آن پرداخت نکرده. یه روزی من هم یه همچو ماشینی به تو هدیه خواهم داد … اونوقت می تونی برای خودت بگردی و چیزهای قشنگ ویترین مغازه های شب عید رو، همان طوری که همیشه برات شرح می دم، ببینی.”
پل در حالی که اشکهای گوشه چشمش را پاک می کرد از ماشین پیاده شد و پسربچه را در صندلی جلوئی ماشین نشاند. برادر بزرگتر، با چشمانی براق و درخشان، کنار او نشست و سه تائی رهسپار گردشی فراموش ناشدنی شدند.

منبع:جام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۱۴:۱۹
پیروز
ردمظالم چیست ؟

ردمظالم نوعی صدقه است. ما دو نوع صدقه داریم . صدقاتی که مردم بصورت روزمره می دهند صدقه ی مستحب است . مردم خودشان اختیار دارند که این صدقات را به فقیر برسانند .


 ردمظالم صدقه ی واجب است .به طور مثال : من چندین سال پیش به شما ضرری زده ام ، حالا یا من شما را می شناسم یا نمی شناسم ، اگر شما را نمی شناسم ولی می دانم به یک شخص حقیقی صد هزار تومان ضرر زده ام یا اینکه شخص را می شناسم ولی اگر این را به شما بگویم مشکلاتی پیش می آید . این صد هزار تومان مالک دارد و من از طرف شما نمی توانم این صد هزار تومان را به صدقه بدهم . باید از شما اجازه بگیرم که ممکن است مشکلاتی پیش بیاید .حالا کسی که بر شما ولایت دارد و مرجع تقلید شماست می تواند اجازه بدهد که از طرف او صدقه بدهید . پس اگر من نمی توانم مال را به مالک بدهم باید آنرا به شبه مالک که همان مرجع تقلید است بدهم . بخاطر همین باید از مجتهد برای ردمظالم اجازه گرفت .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۱۲:۰۱
پیروز
حسد چیست؟ حسد، آرزوی دور شدنِ نعمتی، از کسی است و دستیابی حسود به آن. که گاه می‌شود که حسود، خودش آن نعمت را دارد، و به آن حسد می‌ورزد. و گاه می‌شود که حسود زیان خویش، بلکه مرگ خود را می‌خواهد، تا نعمت آن کس سلب شود. 

 حس حسادت، مثل یک میکروب وارد بدن آدمی می‌شود. و اثرات شوم خود را در نهاد اشخاص می‌گذارد. بنابراین، همانطور که بشر، برای جلوگیری از ابتلای به بیماری‌های جسمی‌، خود را واکسینه می‌کند.ادامه مطلب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۱۱:۳۴
پیروز


جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت : بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟! همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکم فرما شد ! بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم .جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا! پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ،جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک او احتیاج دارد ! پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد ! جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟! افراد حاضر در مسجد یا دیدن چاقوی خونی همه نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ! پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۲:۴۱
پیروز

یکی از استادان  شیخ مرتضی آقا تهرانی نقل می کرد که در خواب ، مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری رحمة الله را دیدم . پرسیدم :آیا شما در آن عالم عذاب هم می شوید ؟ فرمود : یک عذاب دارم و آن این حسرت و غصه است که چرا بیشتر به یاد خدا نبودم. دلم برای آن لحظاتی می سوزد که به یاد خدا نبودم .این بزرگ ترین عذاب برای من است.




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۲ ، ۲۰:۴۷
پیروز